اون پلان «بک‌آپ‌تر» همون دیروز زنگ زده بود (یه جوری که مثلا انگار خبر نداره چه اتفاقی توی شرکت ما داره میوفته) و خبر گرفت و وقتی که از دهن من شنید این خبرو گفت که خوب جمع کن بیا شرکت ما، خودت هم تیم بچین و این حرفا. حقوقمو که بهش گفتم یکم کرک و پرش ریخت اما بازم به حرفش ادامه داد :)) برام جالب بود که آتوریته‌ی قابل توجهی بهم داده بود و بهم اختیار داد که هرکسی رو که فکر می‌کنم خوبه با خودم بیارم و خودم چارت سازمانی بچینم براش. و خوب طبیعتا در این شرایط پست سازمانیم هم نسبت به قبل پیشرفت می‌کنه. البته من به این راحتی گول نمی‌خورم و هنوز ترجیح میدم یه صنعت جدید رو تست کنم و باهاش آشنا بشم. فردا صبح به اون پلان «بک‌آپ» هم مسیج میدم اما یه صنعت جدید رو باید به خود دکتر بسپرم. در کل از اینکه این پلان بک‌آپ‌تر رو دارم یه آرامش خاصی دارم.

امروز آهو خانم و خانواده‌ی گرامی، برای سیزده‌به‌در رفته بودن خونه‌ی روستایی عمه‌ی عزیز. در نتیجه ما که خبردار شدیم فورا خودمون رو رسوندیم خونه‌ی عمه. خانواده‌ی آهو که مدتی بود من رو ندیده بودن حسابی تحویلم گرفتن. با آهو هم وسط بازی کردیم که به ایشون دو تا گل تقدیم کردیم تا دلشون رو به دست بیاریم هرچند بعدا زدیم انداختیمشون بیرون تا پررو هم نشوند :)) امشب هم در خانه‌ی عموی گرامی بنده ایشان سر بر بالین می‌گذارند و فردا صبح که می‌خواهند بروند منزل، بنده (با ماشین مادرجان) در نقش راننده ایشان می‌روم دنبالشان و دوری هرچند کوتاه می زنیم تا پرونده‌ی این سری از گرگان آمدن با ۶ دیدار (۳ دیدار عمومی و ۳ دیدار خصوصی در ده روز) به پایان برسد و بریم تهران تا دوباره ماجراجویی‌های کله‌شقانه‌ی خود را شروع کنیم.

ساعتی پیش مانند حیوانی سری به اکانت توئیتر اکس هم انداختیم و اصلا حس خوبی بهمان دست نداد. بهتر است دیگر همچین گوه خوری‌ای تا مدتی نکنیم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تجهیزات ورزش در آب فرکتال هنر Sylvia فلسفه تعلیم و تربیت وکیل خانواده +وکیل معروف خانواده یکی شبیه خودش در پشت هیچستان نکات و ترفند های شیرینی پزی حباب بي هوا زندگی هنوز قشنگیاشو داره kamshenavaei