این چند روز که رفتم سر کار کلا کمتر رسیدم به اینجا و توئیتر. کلا ذهنم درگیر کار و اینا شد. یکمی هم به خودم سخت گرفتم. رفتم با مدیر جدیدی که قراره بیاد دو ساعت و اندی صحبت کردم. به نظرم باید جدیتر دنبال جاهای دیگه بگردم. سمت و سویی که مدیر جدید میخواد ببره با چیزی که من از کارم انتظار دارم فاصله داره. کافه رو دیشب اقدام کردم. برای سختترین شغلشون که میگن بالاترین درصدِ ریجکت شدن رو داره. به شدت نیاز به ریاضیات سنگین داره. از نظر فنی خودم میدونم شرایط اونها رو میت نمیکنم. پس چرا رزومه دادم؟ چون مدیرم یه آشنایی اونجا داره و مدیرم من رو به عنوان کسی که خیلی سریع یاد میگیره ریکامند کرده. برای بعضی شرکتها این خصیصه از خودِ توانایی فنی مهمتره. سنگ مفت گنجشک مفت. اگر قبول کنند با هر حقوقی میرم اونجا رو. البته اگر پوزیشنی در یک شرکتِ فایننسی بهم نرسه. اون که اولویت اولمه. به دوتا دوستم که دارن همینکارو میکنند رزومهام رو دادم و سپردم که اگر پوزیشنی دیدند بهم خبر بدن. امیدوارم خبر بدن.
یه شرکتِ بورسی هم زنگ زده پیشنهاد کار پروژهای بهم داده. بخوام کارشونو بکنم باید با یکی دوتا از دوستام برم اونجا و ببینم ریزِ کاری که میخوان چیه. شاید یه مدت نشستیم خونه این کارو انجام دادیم.
از بس درگیر کار بودم با آهو خیلی کمتر حرف زدم. پریشب میگفتش که اتفاقی تونسته برای ترم جدید پیام نور ثبت نام کنه تا زودتر مدرک ارشد بگیره و بره برای اقامت دائم کانادا. پیام نور مجازی هم هستش. یعنی فقط برای ثبتنام و امتحان پایانترم میره دانشگاه. ولی دانشگاهی که میزنه تهرانه. نمیدونم چقدر کمک میکنه ببینمش. دیشب میخواستم بهش پیام بدم دوباره در این مورد حرف بزنیم. اما از بس خسته بودم تا جواب بده خوابم برد. از ۸:۳۰ خوابیدم تا ۵:۳۰ صبح
درباره این سایت